از چی بگم برات؟؟؟

از چی بگم برات؟؟؟

از شیشه های احسای که جلو چشمام شکستن

از دستهایی که تو خاطرات هنوز دست تو دستن

از گلهای امیدی که از ساقه شکستن

در کوچه های خلوت شهر در همان کوچه آشنایی زیر بارون گرمی دستهای دو نفر

دلم را گرم کرد

با خودم گفتم خدایا چه خوب است که هنوز در این شهر بی احساس

 زیر خاکسترهای و غبارهایی غرور

 زیر خاکسترهای و غبارهایی غرو رهنوز سبزینه احساس جلوه می کند

از خود گفتم هنوز امیدی هست

افسوس و صد آه از آن لحظه جان کاه

در یک چشم بر هم زدن  آنچه با خود بافته بودم رو را باد برد

این دستها این دستها به هم پیوسته برای به درود گفتن بهم پیوسته بود

دیر رسیدم اخرین احساس اخرین امید

آخرین عشق داشت پژمرده می شد جدایی آن دو

 چنان بر من کرد چنان بلایی را بر سرم آورد که دیگر

بهار بعد زمستان را هرگز باور نخواهم داشت..



نظرات شما عزیزان:

ϟ€✝Ѧ¥€$Ħ☆★
ساعت23:37---24 اسفند 1393
LIKEEEEEEE
پاسخ:خخخخخ فدا


بهنام
ساعت17:10---1 اسفند 1393
بــا مـــن لــج نکــن بــغــض نــفــهــم...



ایــن کــه خــودت را گــوشه ی گــلــوگایـــــــم کــنــی...



چــیزی را عـــوض نمـــیـکنــد ؛



بــالــاخره یــا اشــک میـــشوی در چــشــمانـــم...



یا عــقــده در دلـــــــم...!



هــــر دو را زیـــاد دارم!!



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





| جمعه 1 اسفند 1393|17:5 | ηєgαя |